"هنگامی که افراد پرخور تسلیم ضمیر ناخوداگاه خود می شوند ، پیروی آن
ها از برنامه با رعایت کردن منظم برنامه با گذشت زمان کم نخواهد شد و
آن ها را به سمت به دست آوردن دوباره ی وزن اضافه که اجتناب ناپذیر می
باشد ،رهنمون می سازد." دوستان بهبودی ص266
من فهمیدم که این جمله حقیقت دارد .زمانی که قدم اول را تمام و کمال
بپذیرم ،متوجه می شوم می توانم برنامه را بهتر انجام دهم و پرهیز کردن
برایم بسیار اسان می شود.
هنگامی که عجزم را کاملاً نپذیرم ،برنامه برایم دشوار می شود.قسمتی از
فکرم هنوز مقاومت می کند و به من می گوید که تو بیچاره هستی.سپس
یک جنگ در فکر و روانم شروع می شود .این جنگ باعث می شود بیماری
ام راهی برای نفوذ پیدا کند.
من برای کلمه ی پذیرش یک تعریف در ضمیر ناخوداگاه خودم دارم ،اگر این
تعریف را با چیزی که قدم اول برنامه به من می گوید مقایسه کنم ،این کار
برایم مفید خواهد بود.
من فهمیدم نمی توانم لبه ی یک دیوار راه برم واین حقیقت را کاملاً پذیرفته
ام ، بنابر این سعی نمی کنم این کار را انجام دهم. اگر قدم اول را نیز به
همین خوبی وکاملی بپذیرم ، پرهیز برایم آسان می شود و من به رهایی
می رسم .