"همه ی مفاهیم قبلی از خداوند هیچ کمکی در خوردن غیر ارادی به
مانمی کرد "دوازده قدم و دوازده سنت پرخوران گمنام صفحه ۲۴
سال ها با دعا ،گریه و التماس از خداوند میخواستم تا نیازم به غذای
بیشتر را از من بگیرد. اما تردیدی که در قدم دوم در من ایجاد شد باعث
شد همه ی این احساس ها از وجود من برود.
از خودم می پرسیدم باید باور های گذشته ام درمورد خداوند که برایم کار
نکرد را کنار بگذارم تا به باور های جدید برسم.آیا باور های گذشته ام
نسبت به خداوند واقعاً مانع بهبودی من است ؟
من فکر می کردم که از لحاظ معنوی پیشرفت کرده ام .این فکر ها غرور مرا
جریحه دار میکرد . این باور جدید پایه های زندگی جسمی ، احساسی و
روانی مرا به لرزه در آورد .
باهجوم بسیار زیاد این فکر ها به مغزم ،ندایی در درونم میگفت : که این
ها الهاماتی از طرف خداوند هستند. آیا من تمایل دارم که روح و روانم را به
نیرویی برتر بسپارم تا به بهبودی برسم ؟
تمایل اولین قدمی است که برای شفا برداشتم . امروز اجازه می دهم روح
و روانم فراتر از حد و مرز تجربه ها ، آموزه ها، و احساس هایم بروند و
نیرویی برتر را بیابند . نیرویی که منتظر است تا مرا در مسیر بهبودی
هدایت کند.
برچسب : نویسنده : 0oakhorasan5 بازدید : 144